یکی از جاهایی که من خیلی دوست داشتم برم تنگه ی واشی واقع در روستای جلیزجند شهرستان فیروزکوه بود . من تعریف این نقطه رو خیلی شنیده بودم و تا امروز فکر نمی کردم یه همچین جای خوبی باشه و به این نتیجه رسیدم که شنیدن کی بود مانند دیدن !
من توی مطلب قبلیم ، درباره ی مسافرت با اتوبوس و از این چیزا نوشتم و قول دادم که فردا شب براتون ماجرا رو تعریف کنم ، راستش امروز با دوستام رفتیم تنگه واشی و همونطورم که قبلا گفتم توی اتوبوس خیلی بیشتر خوش گذشت ! البته بی انصافی نمی کنم و خارج اتوبوس و توی خود تنگه هم خیلی خوش گذشت ولی من هنوز روی نظر قبلیم تکیه دارم و معتقدم اتوبوس یه چیزه دیگست !
خود روستای جلیزجندم قشنگ بود و خونه های کاهگلی و مردم روستایی سوار بر الاغ خیلی چهره ی روستا رو همونطور سنتی نگه داشته بود . اما داخل خود تنگه که بیشتر مسافتش رو باید توی آب طی می کردیم ، یک کتیبه که مربوط به زمان قاجاریه بود هم دیدیم ، همچنین وجود آبشارهای بزرگ و کوچیک بین راه هم خیلی قشنگ بود و واقعا حس خوبی به آدم دست می داد .
تنگه ی واشی از اینجا شروع می شه و همونطور که می بینید دقیقا بین دو صخره ی خیلی بلند قرار داره و از وسط این دو صخره آب خیلی خنکی با فشار تقریبا زیادی رد می شه . از این جا به بعد رو باید توی آب بریم تا تنگه ی اول تموم بشه ، همونطور که گفتم توی این تنگه کتیبه ای مربوط به دوره قاجار وجود داره که متاسفانه یکسری انسان های روانی روش یادگاری نوشتن و این اثر تاریخی رو با ذغال و یا اسپری رنگ خودشون مورد لطف قرار دادن !!! ( عکس های این کتیبه توی گالری این قسمت موجود است )
بعد از اینکه تنگه ی اول رو تموم کردیم به خشکی می رسیم و یک مسافت زیادی رو باید تو خشکی طی کنیم که به تنگه ی دوم برسیم . اما ما واقعا خسته شده بودیم و مجبور شدیم اینجا استراحت کنیم و ناهار بخوریم و بعد ناهار بریم تنگه ی دوم .
جاتون خالی ناهارهم جوجه کباب درست کردیم و خوردیم که خیلی خوشمزه بود . بعد از نهارم یه سری از بچه ها رفتن سراغ بدمینتن ، یه سری والیبال و خلاصه هر کی یه جوری خودش رو سرگرم کرد .
ساعت ۴:۳۰ یا ۵ بود که تصمیم گرفتیم بریم تنگه ی دوم که یه سری از بچه ها نیومدن و همونجا موندن تا ما بریم و برگردیم . تنگه ی دوم هم از اینجاها شروع می شه و عمق آب هم خیلی کمتر از تنگه ی اوله ، البته به نظر من تنگه ی دوم خیلی قشنگتر هم بود و برعکس تنگه ی اول پر از آبشارای کوچیک و طبیعت سبز و غار بود که ما توی یکی از این غارها هم رفتیم ! آخر این تنگه به یه آبشار بزرگ وصل می شه که منبع این همه آب دقیقا پشت این آبشار باید باشه . این آبشار اینقدر پر فشار بود که یک نسیم خیلی خنکی از سمتش می اومد و اگر نزدیکش می شدی یخ می کردی ! عمق آب اون قسمت ، از زانوهامون هم بیشتر بود و خلاصه آدم حسابی یخ می کرد ! یه سری از بچه ها رفتن و پشت آبشار ایستادن که من به خاطر اینکه حسابی یخ زده بودم نرفتم !
اما هیچ اردویی بدون یکی دو تا اتفاق بامزه تموم نمی شه و تو راه برگشتم یکی دو تا اتفاق کوچیک افتاد که به نظر من اگه شور نشه ، نمک اردویه و برای هر اردویی ضروریه ! ( البته اشتباه نکنید ، منظورم از اتفاق ، اتفاقای بدی که منجر به آسیب دیدن فردی می شه و از این چیزا نست ، بلکه اتفاقاتی از قبیل خرابی ماشین ، گم شدن یکی دو نفر و منتظر بودنشون ، کم اومدن غذا ، تشنگی و نبود آب و … ) تو این اردو ماشین ما سه بار تو راه برگشت خراب شد ،که بار سوم واقعا شورش در اومد و به نظرم بار اول و دومش خوب بود . یه بار همون موقع که داشتیم راه می افتادیم که یه سنگ رفت لای چرخ ماشین و یه ۱۵ دقیقه ای معطل بودیم تا با جک و اینجور چیزا سنگه در بیاد و یه بارم وسط راه ماشینمون تسمه پاره کرد که یه ۴۵ دقیقه ای هم اونجا الاف شدیم ! اما وقتی من و یه سری از بچه ها دیگه پیاده شدیم ، شنیدم که وسط راه دوباره تسمه ی ماشین خراب شد و این دیگه خیلی بد بود ، چون راننده دیگه تسمه زاپاس نداشت و وسط راه مونده بود . برای همین بچه ها مجبور شدن با ماشین شخصی و این جور چیزا برگردن و ساعت ۱۲ – ۱ شب برسن خونه !
من قبلا اینجا گفته بودم که رعایت یک سری نکات باعث می شه ما جنتلمن باشیم ، ولی الان به این نتیجه رسیدم که رعایت نکردن یکسری از قوانین در مواقع استراری ممکنه مفید باشه و این از جنتلمن بودن افراد چیزی کم نمی کنه ! مثلا وقتی شب ، وسط راه تسمه ی یه ماشین خراب شه ، برای رسیدن به خونه و استراحت و شام می شه عقب یه وانت سوار شد و رفت ! الان که خوب فکر می کنم می بینم همواره رعایت نکردن یک سری قوانین از جنتلمن بودن افراد کم نمی کنه ، بلکه بعضی وقتا واقعا ضروریه !
خلاصه کل اردو همونطور که گفتم خیلی خوب بود و خوش گذشت ولی سکانس پایانیش تلخ بود و شاید کسی فکر نمی کرد که نویسنده اینطوری داستانو تموم کنه !
اگر می خواین درباره ی تنگه واشی بیشتر بدونید می تونید اینجا ، یا اینجا و یا حتی اینجا کلیلک کنید .
چند تا عکس هم گرفتم که براتون گذاشتم ببینید :
جواد خیلی خفن خدایی من تا حالا ۳ بار رفتم واقعا قشنگه
دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹ و ساعت ۴:۵۶ ب.ظ
خیلی خیلی خوش گذشت خصوصا اینکه جواد باهامون بود… منم همش پیش جواد بودم. البته من دیگه اون موقع ها که برای بار سوم ماشین بله رو گفت و خراب شد خوابه خواب بودم… :دی
سه شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۹ و ساعت ۲:۱۷ ق.ظ
وجود من توی اردو باعث نشد به تو خوش بگذره ، وجود همه ی بچه ها باعث شد به همه خوش بگذره !!