مدتیه سریال قهوه ی تلخ به کارگردانی مهران مدیری وارد شبکه خانگی کشور شده . سریالی کمدی تاریخی که داستان دوره ای نامشخص ازتاریخ رو روایت می کنه ، دوره ای که هیچ یک از مورخان درباره اش چیزی نمی دانند و ننوشته اند . البته جدا از داستان سریال ، این اولین باره که یک سریال ایرانی به این صورت وارد شبکه خانگی می شه .
در ابتدای این مجموعه مهران مدیری – کارگردان سریال – درباره ی این مجموعه صحبت می کنه و می گه این سریال ۱۴ ماه قبل کلید خورده و یکی از بزرگترین پروژه هاییست که تا الان کارگردانی کرده . بعد از اینکه این موضوعات رو بیان می کنه از بیننده ها می خواد که این مجموعه رو کپی نکنند و کپیش رو هم نخرن … چیزی که تمام کارگردان هایی که محصولاتشون از طریق شبکه خانگی پخش می شه ، از مردم توقع دارن … ولی متاسفانه بعضی ها ( از جمله خودم ) …… بگذریم ! ( منم اینجا اعتراف می کنم می خواستم این سریال رو دانلود کنم ولی دوستای خوبم تو فیس بوک منو منصرف کردن و من رفتم و دی وی دیشو خریدم ، و وقتی صحبت های مهران مدیری رو گوش کردم از کاری که می خواستم بکنم شرمنده شدم … البته فکر کنم اگه قسمت اولش رو هم دانلود می کردم و صحبتاشو اونجا می شنیدم همون موقع هم پشیمون می شدم ! )
قهوه ی تلخ داستان معلم تاریخی رو بیان می کنه به نام نیما زند کریمی – با بازی سیامک انصاریان – که بر سر یک دوره ی تاریخی مرموز با دیگران اختلاف داره ، اون با دختر دانشجویی آشنا می شه که با هم به دنبال حوادث اون دوره تاریخی کشف نشده می گردند ، در این بین نیما با خوردن یک فنجان قهوه ی تلخ به آن زمان نا مشخص می ره و اتفاقاتی که در اون دوره ی نا مشخص افتاده رو از نزدیک می بینه …
سریال قهوه ی تلخ بازیگران خیلی خوبی رو دوره هم جمع کرده و کاملا مشخصه که هزینه و زحمت زیادی برای تولیدش کشیده شده . ممکنه بیننده با دیدن ۱-۲ قسمت اول سریال چندان که باید جذبش نمی شه ولی از قسمت سوم که داستان وارد فضای تاریخی می شه و بازیگران زیادی به کار اضافه می شن داستان تازه شروع می شه و بیننده رو به خودش جذب می کنه ، البته الان که دارم این مطلب رو می نویسم تازه ۳ قسمت از این سریال عرضه شده ومن منتظر قسمتای دیگشم هستم .
قهوه ی تلخ با اینکه بنا به دلایلی از طریق رسانه های خانگی منتشر شد ، ولی نشون داد اینگونه رسانه ها ظرفیت زیادی برای جلب بیننده دارن و سریال نباید فقط از تلویزیون پخش بشه تا بیننده داشته باشه ، بلکه اگه یک سریال قوی از طریق همین رسانه ها پخش بشه شاید به مراتب بیننده های بیشتری رو به خودش جلب کنه .
پیشنهاد می کنم حتما این مجوعه رو تهیه و تماشا کنید ، به نظر من ارزششو داره …
به نظر من و خیلی های دیگه شبکه ی ۴ صدا و سیمای ایران یکی از پر سوتی ترین شبکه های داخلی است ، حتی می تونم بگم در سوتی دادن ، بین دیگر شبکه ها رتبه ی اول رو داره ! از سوتی هایی مثل این و یا این که در برنامه ی اردیبهشت رخ داده گرفته تا این و یا این و یا این که در برنامه ی دو قدم مانده به صبح به وقوع پیوسته ! اگر هم توی یوتیوب عبارت سوتی های تلویزیون رو جستجو کنید می بینید که بیشتر این سوتی ها ، متعلق به شبکه ۴ است ! من نمی خوام درباره ی دلایل به وجود اومدن این سوتی ها بنویسم و یا نقدش کنم که اون یه بحث تخصصیه و من در اون حد نیستم ، فقط می خوام درباره یکی از بهترین برنامه های این شبکه بنویسم و اینها رو گفتم تا بدونید در بین این همه برنامه های پر سوتی برنامه ی خیلی خوبم پخش می شه !
یکی از بهترین برنامه هایی که فکر کنم ۲-۳ سال پیش از این شبکه پخش شد ، برنامه ی باز هم زندگی به تهیه کنندگی بیژن بیرنگ بود ، یک برنامه ی پرمحتوا و جالب که مثل خیلی از بحث های دو طرفه که امروزه از تلویزیون پخش می شه نبود و فضایی کاملا متفاوت داشت . در بین گفتگوهای دو طرفه و پرسش و پاسخ ها گزارش های مستندی هم پخش می شد که برنامه رو بسیار جذاب تر می کرد .
مهمان هایی هم که به این برنامه دعوت می شدند شاید افراد سرشناسی نبودند ولی به قدری با دقت انتخاب شده بودند که بیننده رو به خودش جلب می کرد و اجرای خیلی خوب بیرنگ هم به برنامه جذابیت می داد ، از جمله مهمان های این برنامه که یادم هست مرحوم پیمان ابدی ، نجف دریا بندری و همسرش فهیمه راستکار ( البته خانم راستکار یکی از دوبلورهای پیشکسوته ولی توی این برنامه به خاطر کتاب آشپزی که با همسرش نوشته بود دعوت شده بود ) ، محمد علی اینانلو و از همه مهمتر غلامعلی بسکی بودند که من اون برنامه ی آقای بسکی رو خیلی خوشم اومده بود و هنوزم اگه ۱۰۰ بار دیگه فقط اون قسمتشو نشون بده می شینم و می بینم ! ( البته اینانلو هم مهمان دوم اون برنامه بود که بعد از بسکی وارد استادیو شد )
آقای دکتر بسکی که شاید قیافش شبیه همه چیز باشه به غیر از دکتر ! تخصص جراحی زنان داره و سالهاست که در زمینه ی دفاع از محیط زیست فعالیت lمی کنه . بسکی تونسته یه سری از بیماری های خودش رو با زندگی گیاه خواری و خوردن آب معدنی درمان کنه . یادمه که توی اون برنامه با یه پوتین و لباسای شنبه یه شنبه و مو و ریش بلند اومده بود و من اولش اصلا باور نمی کردم این یه دکتر باشه ! توی یه مستند که از زندگیش در بین صحبتاش پخش شد نشون می داد از برگ درختو گیاها و علف ها تغذیه می کنه و یه باغ بزرگ داره که خیلی بهش می رسه و باغش واقعا خوشگل بود ! اطلاعاتی هم از دکتر بسکی توی ویکیپدیا و در اینجا نوشته شده که می تونید برید و بخونید . دکتر بسکی رو از اون برنامه به بعد خیلی خوب میشناسم و فعالیت هاش رو در جهت حمایت از محیط زیست حمایت می کنم و اون رو در این زمینه الگوی خودم قرار دادم . دکتر بسکی شاید با اینکه قیافه ی شیک و پیکی مثل دکترای امروزی نداره و شبیه جنگلی هاست ولی از خیلی از دکترای کرواتی امروز بیشتر می فهمه و من واقعا دوسش دارم .
حالا از بحث محیط زیست و اینا که بگذریم ، بزارید بگم چی شد که من یاد این برنامه افتادم ، باز هم زندگی جدا از سبک قشنگ و زیبایی که داشت دارای یه موسیقی متن خیلی زیبا هم بود ، علاقه ی زیاد من به این برنامه و آهنگش باعث شده بود من آهنگش رو ضبط کنم و بعضی وقتا گوش کنم . امروز که داشتم توی سی دی هام دنبال یه برنامه می گشتم این آهنگ رو پیدا کردم و یاد این برنامه افتادم و گفتم هم یه یادی از برنامش کنم و هم این آهنگ رو بزارم شما هم گوش کنید . البته اسم آهنگسازش رو نمی دونم ، ولی واقعا آهنگ قشنگیه . برای دانلود این آهنگ زیبا اینجا کلیک کنید .
البته ببخشید دیگه ، ممکنه کیفیتش پایین باشه ، اون زمان که اینو ضبط کردم اونقدر در زمینه فایل های صدا تخصص نداشتم که با کیفیت خوب ضبطش کنم ! به بزرگی خودتون ببخشید …
تقریبا ۱۰ – ۱۱ سالم بود که یه روز دیدم تلویزیون داره ۲ تا برج رو نشون می ده که آتیش گرفتن و دارن خراب می شن … بعد یه نفر رو نشون می داد که داره از روی برج سقوط می کنه و بعدم صحنه ی برخورد هواپیماها به این برج ها و در نهایت ریزش و خرابی اون ها …
اون موقع چون بچه بودم ، این صحنه ها برام خیلی هیجان انگیز بود و دلم می خواست تلویزیون ۲۴ ساعته پشت سر هم پخشش کنه و من بشینم و مثل فیلم سینمایی ببینمش و اصلا به دید یه حادثه که می تونست دنیا رو دگرگون کنه بهش نگاه نمی کردم و بحث هایی که پیرامونش می شد برام مهم نبود و فقط دوست داشتم تصاویرش رو ببینم !
ماجرای ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ رو هیچ کس فراموش نمی کنه … حادثه ای که نزدیک بود یک جنگ جهانی دیگه ( جنگ جهانی سوم ) رو رقم بزنه … حادثه ای که مردم افغانستان و عراق رو درگیر جنگ و آوارگی کرد و حادثه ای که دستگیری و اعدام صدام رو در پی داشت …
یادم نمی ره که ۳ یا ۴ ماه از اون حادثه می گذشت که یکی از دوستام انشایی درباره ی این اتفاق نوشت و سر کلاس خو ند . اون توی انشاش نوشته بود حادثه ی ۱۱ سپتامبر در قرآن پیشگویی شده و توی سوره توبه دقیقا سال و روز و مکان این حادثه مشخص شده . چیزی که هنوزم توی اینترنت وجود داره و شما می تونید اون رو در اینجا و یا اینجا بخونید . البته چون اینجا هم خوندم که این مقایسه صحیح نیست ، درستی یا نادرستی مطلب با خودتون و مسئولیتش با منبعی که اینا رو نوشته !
درباره ی این حادثه ناگفته ها و رازهای زیادی وجود داشت و هنوزم داره و با گذشت ۹ سال از آن روز ، دنیا هنوز درگیر اون اتفاقه . امروز ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۰ سالگرد اون حادثه – از دید بچگی های من هیجان انگیز و جالب – می باشد و دنیا هنوز هم درگیر اون اتفاقه بزرگه .
پ.ن : خیلی جالبه که ۱۱ سپتامبر مصادفه با تولد پسر عمم سعید و اون توی ۱۱ سپتامبر به دنیا اومده ! بهش تولدشو تبریک می گم !!!
مدت زیادی بود درباره ی آموزش swish max چیزی ننوشته بودم و امروز تصمیم گرفتم یه قسمت دیگه از این سری آموزش ها رو بنویسم . در مبحث قبلی که اینجا نوشتم درباره ی افکت های swish max گفتم و قول دادم در آموزش بعدی درباره ی دکمه ها و طریقه ی ساخت button در این برنامه بنویسم .
ساخت دکمه در swish max چندین روش داره و می شه دکمه ها رو با استفاده از کدهای مختف ساخت ، اما من یکی از راه هایی که خودم استفاده می کنم و به نظرم ساده تره رو به شما معرفی می کنم و مرحله به مرحله طریقه ی ساخت یه دکمه رو براتون می نویسم .
بازی های سه بعدی خیلی حرفه ای و پرگرافیکی این روزها ساخته می شه و خیلی هم پرطرفدارن . اما بعضی وقت ها یه بازی دو بعدی به قدری به آدم حال می ده که جای تمام اون بازی های سه بعدی رو می گیره ! حتی اگه اون بازی خیلی سخت باشه …
۲ روزه که بازی The Misadventures Of P.B. Winterbottom یا اتفاق آقای وینترباتم رو از اینجا دانلود کردم و از دانلودم بسیار خرسندم ! این بازی به صورت سیاه و سفید و به سبک فیلم های چارلی چاپلین و دو بعدی طراحی شده و به قدری زیبا روش کار کردن که به نظرم جای مطرح شدن بیشتر از اینها رو داشت .
توی این بازی ما در نقش آقای وینترباتم باید کیک های پای سیب رو جمع کنیم تا از نفرینی که دچارش شدیم آزاد بشیم . مراحل اولیه بازی به نظر ساده میان ، ولی در مرحله های بعد بازی یه خورده سخت می شه و حسابی باید روش فکر کنیم ! با اینکه هر مرحله ی بازی تنها یه اپیزوده ، ولی بعضی از مرحله هاش واقعا سخته و حسابی باید روش کار کنیم !
من تا به حال بازی با این سبک و روش ساخت ندیده بودم و به نظرم اگه یه بازی سیاه و سفید سه بعدی هم طراحی بشه خیلی موفق خواهد بود ، البته فقط سیاه و سفید بودن ملاک نیست ، همونطور که توی این بازی هم دیدید حرکت اجسامی مثل آتیش در فریم های کم ، ضبط شده که دقیقا حالت فیلم های سیاه سفید یک قرن پیش رو داره و وجود فیلتر خش روی تصویر نشون می ده که این بازی خیلی قدیمیه .
اگه قرار باشه یه بازی سیاه سفید ساخته بشه ، سازنده گانش باید روی حرکت شخصیت ها و اجسام خیلی دقت کنند تا مثل فیلم های سیاه و سفید قدیمی هم سریع باشه و هم در فریم های کم متحرک بشن … من به شخصه اگه یه همچین بازی تولید بشه و اون ویژگی هایی که توقع دارم و گفتم رو توش به کار برده باشن – طوری که آدم موقع بازی کردن حس کنه داره یه فیلم سیاه سفید می بینه – طرفدارش می شم و کلی براش تبلیغ می کنم … !
البته شاید تا به حال یه بازی سیاه و سفید سه بعدی با این سبکی که گفتم ساخته شده ، ولی من از وجودش بی خبرم ! اگه ساخته شده و کسی از وجودش مطلعه حتما به منم خبر بده …
پ.ن : من این بازی رو از اینجا دانلود کردم ، اگه دوست داشتین شما هم دانلودش کنید .
اینترنت و فضای مجازی محیط خیلی خوبی برای پخش شایعه های مختلفه ! از شایعه های بزرگ که به قدری با آب تاب دست به دست می گردن و همه باور می کنن گرفته تا شایعه هایی که زیاد گل نمی کنن و یا حتی دروغ های سیزده بدر که بعضی هاش واقعا خوشگله و آدم حسابی باورش می شه …
از حدود ۲ – ۳ ماه قبل از طریق فیس بوک ، یاهو مسنجر ، اسکایپ و … برام پیام میومد که قراره ۵ شهریور مریخ به زمین نزدیک بشه و وقتی به آسمون نگاه می کنید دو تا ماه تو آسمون می بینید ! من وقتی اولین بار این مطلب رو خوندم باور کردم و به قدری طرف قشنگ شایعشو نوشته بود که هر کس دیگه ای جای من بود باور می کرد !
مثلا نوشته بود این حادثه هر ۱۲۰۰ سال یه بار اتفاق می افته و اگه فکر می کنید ۱۲۰۰ سال دیگه زنده اید پس بیخیالش شید ! یا نوشته بود چون ۵ شهریور ماه کامله ( دقیقا درسته چون ۱۶ رمضان میشه ) اگه به آسمون نگاه کنید یه ماه سفید می بینید و یه ماه قرمز !
دیدن یه همچین صحنه ای در سیاره های دیگه مثل همون مریخ که دو تا قمر داره ، خیلی عادیه ، ولی اگه توی آسمون کره زمین یه همچین صحنه ای پیش بیاد برای همه جالبه و حتما همه دوست دارن تو زندگیشون یه همچین صحنه ای رو ببینند .
من برای هر کی که می دیدم این حادثه رو تعریف می کردم ، جالب اینجا بود که تلویزیون و روزنامه ها اصلا درباره ی این پدیده چیزی نمی گفتن و نمی نوشتن و برای من سوال شده بود که چرا برای یه همچین اتفاقی اطلاع رسانی نمی شه ! خلاصه تا حدود ۲ روز قبل همچنان منتظر ۵ شهریور بودم تا این که اینجا خوندم این حادثه هم یه شایعست مثل خیلی از شایعه های دیگه ! بعد که کاملا این مطلب رو خوندم دیدم راست می گه هان .. ! من اصلا روی این موضوع فکر نکرده بودم و چون از طریق مسنجرها و سایت های مختلف دست به دست می چرخید باور کرده بودم . حتی این شایعه به جایی رسیده بود که ناسا هم اونو تکذیب کرد !
متاسفانه من و خیلی از آدم های دیگه که این شایعه رو باور کرده بودند روی چیزی که خوندن و شنیدن فکر نکردن ، در صورتی که اگه من و بقیه یه خورده به این موضوع فکر می کردیم ، می فهمیدیم که اصلا این حادثه ممکن نیست و هیچ وقت مریخ به اون اندازه به زمین نزدیک نمی شه که اندازه ی ماه دیده بشه ! اگه این اتفاق بیفته کلی در تعادل و جاذبه ی زمین تاثیر می ذاره و ممکنه اتفاقات بدی برای زمین پیش بیاد .
این شایعه اولین شایعه بزرگ اینترنتی نبود و آخرینش هم نخواهد بود . بد نیست اینجا رو هم بخونید تا ببینید چه شایعه هایی تا الان از طریق اینترنت منتشر شده ، با وجود اینکه نمی شه شایعه ی بعدی اینترنتی رو حدس زد و ممکنه بعدیشم باور کنیم ولی چه خوبه که روی هر چیزی که می شنویم و می خونیم کمی فکر کنیم …
دیشب به صورت همینجوری تصمیم گرفتیم بریم پارک ارم ! یعنی اصلا تصمیم نداشتیم بریم ولی یهو پیش اومد ! خلاصه یه ۱۴-۱۵ نفری بودیم که ساعت ۱۰ راه افتادیم و رفتیم سمت پارک ارم … توی راه ۴ نفر دیگه هم به ما اضافه شدن و نزدیک ۲۰ نفری شدیم .
قبلا اینجا درباره ی انیمیشن پیرزن و مرگ گفتم که یکی از نامزدهای اسکار بوده و از زیبایی های این انیمیشن تا می تونستم نوشتم . امروز یکی دیگه از نامزدهای اسکار رو از اینجا دانلود کردم و دیدم و می خوام یه مقدارهم درباره ی این انیمیشن بنویسم .
انیمیشن French Roast یا کباب فرانسوی یک کار سه بعدی ، به کارگردانی فابریس ژوبرت هست و داستان فردی را نشان می دهد که با داشتن قیافه ی با شخصیت و با کلاس ، پول دادن حتی یک فنجان قهوه رو هم نداره و آخرش یک گدا به کمکش میاد !
داستان انیمیشن بکر و جذاب است ولی جای کار بیشتری داشت ، انیمیشن تنها در یک سکانس فیلم برداری شده و ما از ابتدا فقط محیط یک قهوه خانه را می بینیم که فردی آن جا نشسته و پشت سرش یک آینه است که از آینه تصویر خیابان و اتفاقاتی که در آن جا می افتد قابل روئت است . شاید اگه آقای ژوبرت سکانس ها و مکان های انیمیشن را متفاوت می کرد بیشتر به دل می شست تا اینکه بیننده بخواهد ۸ دقیقه داستان را تنها از همان محل دنبال کند …
شخصیت های انیمیشن خیلی خوب و فانتزی طراحی شده اند و از این بابت باید این کار را تحسین کرد . مخصوصا کارکتر گدا که موهای مجعد و چهره ی کثیفی دارد و خیلی فانتزی طراحی شده است . ( موهای این گدا یه مقداری منو یاد انیمیشن زیبای خفته و مادربزرگ انداخت ، که اونم نامزد اسکار بود و اگه بتونم حتما درباره ی اونم می نویسم )
جالب اینجاست که با خوندن اسم French Roast همه خیال می کنن قراره توی این انیمیشن کباب و رستوران و از این چیزا ببینن ، ولی تنها چیزی که می بینن فنجان های قهوست ! اینجور که من فهمیدم French Roast برعکس معنی فارسیش به قهوه ی خیلی بو داده شده می گن که می تونید اطلاعات بیشتر رو اینجا توی ویکیپدیا بخونید .
در کل دیدن این انیمیشن برای یه بار خوبه و پیشنهاد می کنم یه بارم که شده ببینیدش . اما فکر نمی کنم که میل داشته باشید برای بار دوم و سوم هم ببینیدش ( من که اینجوری بودم ، شما رو نمی دونم ! ) ! من از اینجا دانلودش کردم ، اگه شما جای دیگه سراغش دارید از همون جا دانلود کنیدش .