امروز که داشتم سی دی ها و دی وی دی هامو جم و جور می کردم یه سی دی به چشمم خورد که یادم ازش رفته بود ! توی اون سی دی یه سری برنامه بود که من سال ها پیش نوشته بودمش ! از کلاس پنجم ابتدایی تا سوم دبیرستان !
قدیمی ترین برنامه ای که توی این سی دی دیدم اطلس ایرانه که من وقتی پنجم ابتدایی بودم نوشتمش ! البته نوشتن که نه بهتره بگم ساختمش . اون زمان با یه برنامه ی اوتوران سازی به اسم AutoPlay Menu Studio آشنا شده بودم که نیاز به برنامه نویسی نداشت و با گذاشتن یه سری دکمه و تایید اینکه چه کاری انجام بده می شد یه اوتوران ساخت . من با اون برنامه یه اطلس ایران ساختم و توش نقشه ی ایران رو گذاشتم که هر جاش کلیک کنیم بزرگ شه !
یادمه که اون زمان کامپیوترم رایتر نداشت و من کلی فلاپی خریده بودم و تیکه تیکه ریخته بودمش تو فلاپی و بردمش خونه پسر عمم – که رایتر داشت – برام بریزه رو سی دی ! یادم نیست چند تا فلاپی بود ولی فکر کنم حدود ۵۰-۶۰ تا فلاپی رو ریختم تو کیفم و بردم خونه پسر عمم ! یادش بخیر ، الان که فکرش رو می کنم می بینم چقدر اون زمان پول اسکن نقشه رو دادم و چقدر وقتم رو صرف ساخت این برنامه کردم ! تمام طرح هاشم با برنامه Paint یا همون نقاشی ویندوز کشیده بودم و اون زمان فکر کنم حتا اسم فتوشاپ و اینا رو هم نشنیده بودم که بخوام حرفه ای کار کنم !
این سی دی تمام خاطراتم رو زنده کرد و کلن یادم از همشون رفته بود . اولین نرم افزار دنیای موزیکی که نوشتمم توش بود ( دنیای موزیک رو تا نسخه ی ۶ ساختم و الان هنوز پروژه ی نصفه نیمه نسخه هفتش رو دارم تا شاید یه روزی دوباره ادامش بدم ) . نسخه ی اولش فقط می تونه یه آهنگ رو باز و پخش کنه ، شاید برای شما جالب باشه که ببینیدش ، برای همین من توی گوگل داکم آپلود کردم و می تونید از اینجا دانلودش کنید . ( البته گفتم که این اولین نرم افزاری بود که نوشتم ! پس توقع نداشته باشید در حد مدیا پلیر باشه ! ) نسخه ی ۶ رو هم گذاشتم توی گوگل داکم تا اون رو هم ببینید . ( از اینجا می تونید دانلودش کنید ) . بعد مقایسه کنید که از نسخه ی ۱ تا ۶ چقدر پیشرفته ترش کردم .
یادش بخیر ، چه برنامه هایی نوشته بودم و هیچ کدومش عمومی نشد و توی این سی دی محفوظ مونده . البته ۲-۳ تاش رو ۳-۴ سال پیش از طریق سایت تبیان عمومی کردم که هنوزم توی سایتش هست . لینکش رو آخر پستم گذاشتم که می تونید برید و ببینید . وقتی این برنامه ها رو دیدم سراغ سی دی های دیگه هم رفتم . سی دی آموزش شیمی که سال دوم دبیرستان ساختم رو هم پیدا کردم . یادمه معلم شیمی مون آقای قنبری بهم می گفت چی کارا کنم و کجاهای کتاب رو توش بگنجونم و منم مثه یه پروژه از اول سال تا آخر سال روش کار کردم . یادمه وقتی تمومش کردم برای جشنواره خوارزمی هم فرستادمش که البته رتبه نیاورد و فقط برام یه لوح تقدیر فرستادن ! البته یکی دو تا هم لوح تقدیر توی منطقه و اینا هم بابتش گرفتم .
توی یکی از این سی دی ها نقشه ی اولین کیتم که کلاس چهارم ابتدایی طراحی کردم رو پیدا کردم ! اینقدر خاطرات خوشی برام زنده شد که نگو و نپرس ! یه کیت ساده که باهاش می شد ۳-۴ تا وسیله الکتریکی رو سوار کرد و ساخت ! البته نه در حد خفن ! در حد چراغ قوه و پنکه و اعصاب سنج و یکی دو تا مقاومت برای کنترل نور لامپ ! توقع نداشته باشین که من کلاس چهارم ابتدایی CPU طراحی کنم ! اینم که اون زمان درستش کرده بودم ، خیلی بهم حال داده بود و هر جا می رفتم تعریف می کردم که آره من همچین چیزی ساختم !
حتا یه نرم افزار که برای درس پرورشی سال اول دبیرستان ساختم رو هم دیدم و وقتی اسم معلمم رو دیدم یادی ازش کردم ، کلن یادم رفته بود اون معلمم رو و اگرم یادم بود فامیلیش رو احتمالن یادم نمی اومد . وقتی اون برنامه رو باز کردم ، همه ی خاطرات درس پرورشی و آقای صادقی و خلاصه همه ی روزای خوب اول دبیرستان به یادم اومد .
توی سی دی هام اون دو تا مستندی که دوران دبیرستان ساخته بودم رو هم دیدم . یکی رو برای درس ادبیات و یکیشم برای جغرافی ساخته بودم . اون زمان تازه تونسته بودم انیمیشن رو با فیلم قاطی کنم و توی هر دو تاش من و یه کارکتر انیمیشنی حضور داریم . خودمم که نیگا می کنم می بینم چقدر کوچیک بودم !
یادمه این مستند درس فارسی که اسمش رو بوستان و گلستان گذاشته بودم ، اینقدر باحال شده بود که ۳-۴ تا لوح تقدیر و این چیزا از طرف آموزش پرورش و مدرسه و … گرفتم ! حتا یادمه خیلی حرفه ای مثلن ساخته بودمش و بعد از ضبطش تمام صداها رو دوباره دوبله کردم ! جو هالیوود گرفته بود منو انگار !
این سی دی ها نزاشت من آروم سر جام بشینم و یه سری زدم به کشوی نوار کاستامون ! یادم اومد که وقتی ۶-۷ سالم بود جلوی ضبط خونمون می شستم و نوار قصه ضبط می کردم ! اون زمان که نه کامپیوتر بود و نه تلویزیون برنامه های آنچنانی داشت ، تنها سرگرمیم نوار قصه بود . چیزی که شاید همه ی ما دهه هفتادیا و قبلترش بچه که بودم حتمن یکی دو تا ازش داشتیم و وقتی حوصلمون سر می رفت ضبط رو روشن می کردیم و قصه گوش می دادیم . منم اون زمانا کلی نوار قصه داشتم و برای همین جو گیر شده بودم و ۲-۳ تا نوار قصه هم خودم تنهایی برای خودم ضبط کردم ! متاسفانه فقط یکیش رو پیدا کردم که اونم کیفیتش خیلی کم شده و فکر کنم به زودی از بین می ره .صدام رو که گوش دادم باورم نمی شد منم ! تمام کلماتو عوضی می گم و به خیال خودم خیلی صدام خوبه ! یادمه وقتی داشتم این قصه ها رو ضبط می کردم حس صدای خفن من رو گرفته بود و خیال می کردم مثل همون نوار قصه ها دارم صحبت می کنم ! صدای اون اُرگ اسباب بازیم که باهاش آهنگ پس زمینه قصم رو می زدم رو وقتی شنیدم دیدم خیلی از گذشته فاصله گرفتم و سال های زیادی رو از خاطرم محو کرده بودم .
همه ی ما آدما گذشتمون رو خیلی زود فراموش می کنیم و تا وقتی به خودمون یه تلنگر نزنیم نمی فهمیم چه گذشته ای داشتیم . امروز تمام اون سی دی ها رو ریختم روی کامپیوترم و به زودی رایتشون می کنم روی دی وی دی و بایگانیشون می کنم که از بین نرن ، اگر بتونم برای اون نوار کاستم یه کاری می کنم که از بین نره .
امروز خاطراتی برام زنده شد که ساعت ها من رو به فکر فرو برد و نمی دونم به چی دلیل اشکم رو جاری کرد . دوران خوبی که پشت سر گذاشتم رو امروز مرور کردم . الان که وارد دهه ی ۹۰ شدیم من ۲ دهه از زندگیم رو سپری کردم . زندگی ای که معلوم نیست به کجا می ره و فقط من و هممون رو با خودش می بره . چقدر خوبه که خاطراتمون رو هر جور شده بایگانی کنیم تا یه روزی به یادشون بیاریم و یادی از گذشته ی خودمون کنیم .
یه سری لینکم این زیر گذاشتم و نوشتم هر کدومش مربوط به چیه ، بعضی از لینک ها هم توی متن آورده شده بود ولی گفتم دوباره بزارمش که یه جمع بندی کلی هم بشه :
تعداد دریافت بازیت توی تبیان ۱۹۱۸ بار بوده . خسته نباشی :))))
سه شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۰ و ساعت ۱۱:۵۳ ق.ظ
مرحبا به این همه استعداد ؛ آفرین . منم بچگی هام با نوار کاست خیلی ور می رفتم . یادش بخیر . یه نوار قصه داشتم اسمش فک کنم ماهی کوچولو بود یا یه چی تو این مایه ها
من رو نوار کاست سرود می خوندم
من کامپیوتر رو سوم راهنمایی خریدم … زیاد باهاش کار نکردم البته ؛ اما خیلی علاقه داشتم
هعیـــ
یادم میاد کتاب داس رو چندین بار بدون اینکه کامیپوتر داشته باشم روخونی می کردم کدهاش رو حفظ می کردم
بچگی دوران خیلی خوبی بود . اون موقع همش می گفتم خدایا کی بزرگ می شیم که همه رومون حساب کنن
وقتی بزرگ شدم دیدم بزرگ شدن خیلی ترسناکه .. الانم می ترسم …
سه شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۰ و ساعت ۲:۵۴ ب.ظ
همه ی ما استعدادهای زیادی داریم ، فقط باید پیداش کنیم . وقتی هم پیداش کردیم و ازش استفاده کردیم خیلی به آدم انرژی می ده ! lol
نوار کاستم فکر کنم یکی از سرگرمی های همه ی ما بود و اگه بگردیم می تونیم کلی نوار کاست که صدامون روش هست پیدا کنیم . b-|