خیلی وقت بود می خواستم قالب وبلاگم رو عوض کنم ولی هر بار به دلایلی نمی رسیدم و نمی شد. قالب قبلی وبلاگم رو خیلی دوس داشتم ولی چند تا مشکل داشت، اول اینکه به خاطر وجود عکسای زیاد دیر باز می شد، دوم اینکه اشتراک فیسبوک و پلاس توی همه ی صفحه هاش بود و باعث شده بود وبلاگ خیلی کند باز بشه و یا اصلن باز نشه ! و سوم هم کدهای قالب بود که خیلی قدیمی بود و از css3 و html5 اصلن توش استفاده نشده بود و قالب بروزی نبود .
می خواستم برای ۴ سالگی شدن وبلاگم که اول تیر بود این قالب رو آماده کنم ولی به خاطر کارای دیگه نرسیدم و تا امروز طول کشید ولی بلاخره از الان جنتلمن رو توی قالب جدید می تونید بخونید . البته هنوز ۱۰۰% قالب کامل نشده و اشکالای جزیی احتمالن توش به وجود بیاد که دارم از همه نظر تستش می کنم و تا دو سه روز آینده همه ی مشکلاتش رو رفع می کنم .
قالب جدید از همه نظر بهینه شده و احتمالن متوجه هم شده باشید که خیلی سریع تر نسبت به قالب قبلی لود می شه و بالا میاد . توی این قالب فقط هدر و بکگراند وبلاگ عکس هست و توی بقیه ی قسمت ها از عکس استفاده نشده تا سریعتر لود بشه .
توی قالب جدید برای آیکون ها به جای تصویر از فونت استفاده کردم ، همه ی آیکون هایی که می بینید توسط ۲ فونت Modern Pictograms و Font Awesome ایجاد شده . طبق قالب قبل متن های اصلی وبلاگم با فونت Tahoma و هدرها و قسمتای دیگه فونت B Yekan هست .
تو این قالب خیلی از منوهای اضافی رو حذف کردم و فقط چند تا از مهمترین منوها رو گذاشتم باشه و نکته دیگشم اینه که برعکس قالب قبلی ابزارکها رو روش فعال نکردم ، چون اصلن نیاز نبود و منوها همین خواهد ماند و فعلن قصد ندارم منوی جدیدی اضافه بشه .
هدر وبلاگ رو هم عوض کردم و هدر رسمی وبلاگ از این به بعد اینی هست که دارید می بینید. البته این شخصیت پسربچه و گربش رو حذف نکردم و اینا به نوعی دارن شخصیت های وبلاگم می شن و هویت بهش می دن و طبق روال قدیم هم توی مناسبت های مختلف حتمن هدر رو با همین شخصیت ها عوض می کنم .
برای این قالب مجبور شدم ۲-۳ تا از پلاگین ها رو شخصی سازی کنم و توی کداشون دست ببرم تا با قالب سازگار بشن و یه سری از پلاگین ها هم حذف کردم که به سبکتر شدن قالب کمک شده .
یه بخش جدید هم به وبلاگ اضافه کردم به اسم آزمایشگاه که قراره توش پروژه های انیمیشن و برنامه نویسیمو بزارم و تا حد امکان دوست دارم این قسمت اوپن سورس باشه . فعلن خالیه ولی به زودی پروژه هامو توش می زارم . این قالب رو هم هنوز تصمیم نگرفتم کدهاشو منتشر کنم یا نه ولی فعلن تو فکرش هستم و وقتی تکمیل شد و اشکالاتش برطرف شد تصمیم می گیرم که منتشر کنم یا نه !
این قالب با نسخه های اینترنت اکسپلورر ۸ به پایین اصلن سازگار نیست ، اگر چه سعی کردم با این مرورگرها بشه به مطالب دسترسی پیدا کرد ولی اصلن با این مرورگرها سمت وبلاگم نیاید و اگه از طریق فید ، وبلاگ رو بخونید بهتر از اینه که با اینترنت اکسپلورر بیاید اینجا !
امیدوارم از قالب جدید خوشتون بیاد و اگرم مشکلی توش دیدید حتمن بهم بگید. اگرم نظری دارید در موردش و یا پیشنهاد و انتقاد حتمن بگید. فعلن در حال آزمایششم و ممکنه تغییرات کوچولو توش زیاد اتفاق بیفته .
دقیقن ۲ سال پیش همین موقع ها بود که جنتلمن رو راه انداختم . چون قبلش وبلاگ نویسی رو با سرویس های رایگانی مثل بلاگفا و میهن بلاگ و پرشین بلاگ تجربه کرده بودم می شه گفت قالب وبلاگ نویسی دستم اومده بود و می خواستم یه وبلاگ کاملن شخصی بزنم که توش اطلاعاتی که دارم و اتفاقاتی که برام می افته رو بنویسم . خوشبختانه تا به امروز به این امر پایبند بودم و اینجا رو تا اونجا که تونستم شخصی نگه داشتم و سعی کردم فقط نوشته های خودم اینجا باشه .
امروز جنتلمن وارد ۳ سالگیش شد . ۲ سالی که خیلی اتفاقات افتاد و من جنتلمن رو سرپا نگه داشتم . از مشکلات کاری که برام پیش اومد و نرسیدم خیلی بروزش کنم تا حملاتی که بهش شد و من هم تا اونجا که تونستم سعی کردم آسیبی نبینه و سر پا بمونه .
جنتلمن به طور میانگین روزی ۱۰۰ تا بازدید کننده داره و بیشتر بازدید کننده ها مطالب آموزشی ای که نوشتم رو می خونن و برای همین سعی می کنم مطالب آموزشی بیشتری بنویسم . مطالب انیمیشنم هم خواننده هاش زیادن و چون خودم تو زمینه انیمیشن اطلاعاتم خوبه سعی می کنم بیشتر در این زمینه هم بنویسم .
می دونید که ادبیاتی که اینجا به کار می برم روزنامه ای نیست و هر چی که نوشتم و می نویسم رو به زبون محاوره گفتم تا خواننده هم ارتباط بیشتری با متن پیدا کنه و هم همه چی خیلی ساده گفته شده باشه . اصلن دوست ندارم اینجا رسمی بنویسم و محاوره ای نوشتنم هم برای خیلی ها راضی کننده تره و راحت تر با متن ارتباط برقرار می کنن .
توی ۳ سالگی جنتلمن اتفاقات خوبی خواهد افتاد . اولیش جنتلمن تی وی هست که از یکی دو ماه آینده شروع می کنم و هر چند وقت یه بار ویدیوهایی رو اونجا می زارم . فعلن زیاد توضیح نمی دم و وقتی اولین ویدیو رو گذاشتم توی یه پست جدا دقیقن می گم چی هست و قراره چی کار کنم ! یه سری کارای دیگه هم قراره کنم که به زودی همش رو می گم .
به مناسبت تولد ۳ سالگی جنتلمن یه کتابچه آماده کردم و توش بهترین مطالبی که تا حالا نوشتم رو جمع کردم . یه خورده کار سخت و وقت گیری بود ولی بلاخره درستش کردم . اول فکر می کردم ۵۰-۶۰ صفحه می شه ، ولی وقتی تموم شد دیدم ۱۶۵ صفحه شد و خودم هم باورم نمی شد اینقدر اینجا نوشته باشم ! البته این کتاب شاید ۵۰% از مطالبی که اینجا نوشتم رو هم شامل نشه ، ولی سعی کردم بهتریناش باشن .
مقاله هایی که توی این کتاب گذاشتم اینا هستن :
این کتاب رو با فرمت PDF می تونید از لینک زیر دانلود کنید . امیدوارم خوشتون بیاد و با خوندنش بیشتر به اینجا سر بزنید :
این تولد هم اول از همه به شما که با کامنت ها و به اشتراک گذاشتن نوشته هام از اینجا حمایت می کنید و بعد به خودم تبریک می گم و امیدوارم بتونم سال های سال اینجا رو سر پا نگه دارم .
واقعن خندیدن به چه قیمتی ؟ متاسفانه همه ی ما روزانه صحنه هایی رو می بینیم که شاید زیاد دوست نداشته باشیم و یا شایدم خوشمون بیاد ! اینکه یه سری آدم بشینیم و پشت سر یکی غیبت کنیم و اَداشو دربیاریم و بخندیم ، حرکتیه که نمی دونم واقعن چی می شه بهش گفت . ادا در آوردن و مسخره کردن یکی جلوی خودش ، اونم زمانی که هیشکی دوروبرمون نیست تا حدی که طرف مقابل ناراحت نشه به نظرم اشکالی نداره و می تونه بهش کمک کنه که اون ایراداتش رو برطرف کنه ، ولی اینکه بخوایم پشت سرش یه سری با هم بگیم و بخندیم اصلن برای من یکی قابل تحمل نیست .
حتا یه سری دیگه نقطه ضعف بقیه رو پیدا می کنن و وقتی می بیننش جلوی دوستاشون اون نقطه ضعف رو می گن و می خندن و طرف مقابل رو مسخره می کنن . حالا اگه کسی رو که مسخره می کنن ، هم و سن و سالشون باشه باز قابل تحمل تره تا اینکه بخوان بزرگتر از خودشون رو سوژه قرار بدن . البته نمی گم اگه هم سن و سال بود اشکالی نداره ! فقط گفتم از مسخره کردن بزرگتها قابل تحمل تره !
حتا من دیدم کسایی رو که بقیه رو به خاطر لهجه ، قیافه و خیلی چیزای دیگه که خود آدم هم توی به وجود اومدنشون بی تقصیره مسخره می کنن ! اینکه بخوایم قیافه ی کسی رو به خاطر چیزی که خودش در به وجود اومدنش هیچ تقصیری نداره مسخره کنیم اصلن قابل تحمل نیست .
توی شهرهای کوچیکتر به خاطر اینکه بیشتر آدم ها همدیگه رو می شناسن و محیط هم کوچیکه ، این عمل با شدت بیشتری انجام می شه و آدم های زیادی سوژه ی بقیه برای مسخره کردن قرار می گیرن . نمی دونم این عمل فقط بین ما ایرانی ها رواج داره یا توی کشورهای دیگه هم وجود داره ؟! ولی فکر نمی کنم توی کشورای پیشرفته تر آدم ها همدیگه رو اینجوری مسخره کنن و سوژه قرار بدن .
جدا از مسخره کردن ، خیلی ها رفتارهای زشتی انجام می دن و دور هم می خندن که واقعن نمی دونم چی می شه گفت . مثلن اینکه بخوایم یواشکی بریم سراغ کیف کسی و چیزی از توی کیفش بگیریم و طرف بعد اینکه کلی گشت ، بهش بدیم بگیم اینا و بزنیم زیر خنده به نظرم اصلن چیز جالبی نیست . ولی چیزیه که زیاد دیدیم و باز هم می بینیم .
خلاصه اینکه یه آدم جنتلمن هیچ وقت نمیاد به چیزهایی بخنده که ارزش آدم های دیگه رو کم کنه . هر آدم یک ارزش و جایگاهی داره و اگه کسی بخواد ارزش اون آدم رو با مسخره کردنش کم کنه بدونه خودش از همه مسخره تره .
۲-۳ روز بود داشتم روی قالب وبلاگم کار می کردم و یه تغیراتی رو توش دادم . من چون این قالبم رو خیلی دوست دارم و برای طراحیش اون اولا خیلی وقت گذاشتم ، نمی خوام کلن ماهیتش رو عوض کنم و فقط یه سری از قسمتاش رو تغیر دادم . فعلن هنوز کامل نشده و تا ۲-۳ روز دیگه تکمیلش می کنم و اگه توی این ۲-۳ روز مشکلاتی پیش اومد به بزرگی خودتون ببخشید ! اما بگم که چه کارایی کردم :
قسمت جستجوی وبلاگم خیلی مورد ظلم قرار گرفته شده بود ! یه کادر کوچولو سمت چپ اون وسط مسطا بود که کمتر کسی چشش بهش می افتاد ! حتا نتایج جستجو هم چون خیلی کلی نشون داده می شد کسی زیاد از این قسمت استفاده نمی کرد و یه جورایی بی کاربرد شده بود ! برا همین تصمیم گرفتم یه ابتکار بزنم و قسمت جستجو رو به عنوان زیر میکروسکوپ بردن معرفی کنم و اونو سمت راست و بالا بزارم تا هم در دسترس باشه و هم تو چشم باشه . یه حالت فان هم بهش دادم که کاربرا مشتاق شن جستجو کنن !
نتایج جستجو هم یه تغیراتی دادم و اگه چیزی رو جستجو کنید نتایجش خیلی خلاصه و کوتاه میاد که شما رو به مطلب مورد نظرتون راحت تر برسونه . خلاصه از این به بعد قسمت جستجوی اینجا رو با اسم زیر میکروسکوپ بردن بشناسید و مطالبی که دنبالشید رو راحت پیدا کنید .
دکمه ی فید وبلاگم هم بزرگ و خوب بود ولی برای خیلی ها عضو شدن از اون طریق سخت بود ، برای همین یه دکمه اضافه کردم بغل فید که هر کس دوست داشت یه کلیک کنه و فید به گودرش وصل شه . یه آمارگیر فید هم بغلش گذاشتم که آمار خواننده ها رو همه بدونن . شبکه های اجتماعی ای که توشون عضوم رو هم یه تغییراتی دادم و لیستشو بروز کردم که می تونید توی صفحه ی تماس ببینیدشون .
اون اولا که خبرنامه پیامکیمو فعال کردم اعضاش خیلی کم بود و به تعداد انگشتای دست هم نمی رسید ! ولی این روزا خوشبختانه زیاد شدن و از این بابت خیلی خوشحالم ، ولی ارسال پیامک برای هر مطلبم به همه ی اعضا خیلی برام هزینه داره ، برای همین تصمیم گرفتم اگه مطلب روزنوشتی مثل همین مطلب نوشتم ، اون رو پیامک نکنم و پیامکا رو فقط برای مطلبای آموزشی و عمومی بفرستم .
نسخه ی موبایل هم یه سری تغییرات دادم و سبکتر کردمش . کلن یه آمار که گرفتم دیدم بیشتر کسایی که براشون پیامک می فرستم با گوشیشون جنتلمن رو می خونن که نسخه ی موبایل هر چی سبکتر باشه براشون بهتره و راحت تره .
یه سری تغییرات ریزم دادم که نسبت به اونایی که گفتم به چشم نمیاد ، امیدوارم خوب شده باشه . بازم اگه نظری انتقادی چیزی درباره قالب وبلاگمو و کلن وبلاگم دارین بگین حتمن گوش می کنم . حتا انتقاد و اینا هم دارین بکنین اصلن ناراحت نمی شم ! یادمه یه بار یکی بهم گفته بود وبلاگتو که باز می کنم انگار رفتم تو سایت مهدکودکی جایی ! کلن خودمم قبول دارم ، ولی به نظرم رنگای شادو اینا تو روحیه ی خواننده تاثیر می زاره و بیشتر به اینجا سر می زنه . خلاصه منتظر بازخوردای خوب و یا بدتون هستم …
خیلی ها خیال می کنن خوشگلن و کلی ادعای خوشگلی می کنن و می گن که وقتی مثلن تو خیابون راه می رن همه غشو ضعف می رن و کلی حسرت خوشگلیشونو می خورن و این جور چیزا ! حتا خیلی ها هم خیال می کنن خدا یه خوشگل آفریده و اونم فقط اونان !
اما واقعن خوشگل کیه ؟ یعنی هر کسی که بیاد ادعا کنه خوشگله ، واقعن خوشگله ؟ البته خوشگلی یه نوع فحشم هست و اگه مثلن کسی به کسی بگه فولان وسیلتو بده به من و اون طرفم نخواد که بده می گه: اِ خوشگلی ! الان ما به ابعاد فحش خوشگلی کاری نداریم و می خوایم با موشکافی دقیق بفهمیم خوشگل کیه ؟
۱- خیلی ها خوشگل رو کسی می دونن که مدل موی خفن داشته باشه و کلی پول سلمونی و آرایشگاه داده باشه تا موهاش تو چشم باشه !
۲- بعضی ها هم هستن که اصلن از خونه بیرون نمیان و فقط برای رفتن به یه دوره ی فشرده آموزش فتوشاپ رنگ آفتاب رو دیدن . این جور افراد وقتی می خوان خودشونو به بقیه نشون بدن از خودشون عکس می گیرن و روزها با فتوشاپ عکسشونو ادیت می کنن و بعد از گذشت چند روز ادیت و ویرایش عکسشون ، خروجی رو می زارن تو فیس بوک یا یه جای دیگه و ملت هم زیرش می نویسن که چه خوشگلی تو و من فدات بشم و از این جور چیزا ! کلن خوشگلی این افراد از فتوشاپه و چهره ی واقعیشون اصلن قابل تحمل نیست !
۳-بعضی ها خوشگلی رو توی عمل دماغ می دونن و می رن دماغشونو عمل می کنن تا خوشگل بشن ! حتا خیلی ها هم که پول عمل دماغ ندارن می گیرن دماغشونو باند پیچی می کنن که بگن مثلن دماغ عملین !
۴- خوشگلی بعضی ها از عینک آفتابی حاصل می شه ، امکان نداره یه بار بدون عینک آفتابی این افراد رو ببینید . این جور آدما ۲۴ ساعته عینک آفتابی می زنن و حتا یه عینکم می زارن رو سرشون که یه وقت کسی شک نکنه !
۵- خیلی ها هم خوشگل مادرزادین ، یعنی از همون اول خوشگلن و نیاز به موارد خاصی برای خوشگلی ندارن !
خلاصه فهمیدیم که کیا خوشگلن و کسایی که می گن ما خوشگلیم چه ویژگی هایی دارن ! البته برای خوشگل شدن راه های دیگه ای هم هست که خودتون بهتر می دونین … .
پ.ن : روی هر کدوم از کارتونا که کلیک کنید می تونید ابعاد بزرگترش رو ببینید . اگه کیفیت اصلی کارتون ها رو می خواید اینجا کلیک کنید و مجموعه ی کامل این کارتون ها با کیفیت اصلیشو دانلود کنید .
پارسال توی همین روزا بود که جنتلمن رو ساختم ، قبلش توی بیک ماک می نوشتم ولی جنتلمن رو ساختم که شخصی تر بنویسم و فضاش مثل بیک ماک خیلی خشک و رسمی نباشه . شاید اون اوایل خیلی آشفته می نوشتم و نوشته هام نظمی نداشت ولی کم کم یه روند خاصی برای نوشتن پیدا کردم و اگه نوشته هام رو خونده باشید می بینید درباره ی همه چی که توش تخصص دارم می نویسم و سعی می کنم خیلی هم آشفته نباشن .
توی این یه سال خیلی اتفاقات زیادی برای جنتلمن افتاد . از هک سرور قبلی که منجر به تغییر سرور شد گرفته تا همین اواخر که به خاطر مشکلات دامنه ۱ هفته ای جنتلمن در دسترس نبود . خلاصه هر اتفاقی که افتاد منو ناامید نکرد و جنتلمن رو با چنگ و دندون نگه داشتم !
توی یک سالی که گذشت ۱۰۷ تا پست نوشتم که اگه بخوایم میانگین بگیریم تقریبن هر ۳ روز یه پست نوشتم . توی این پستام مطلب بچه ناف تهرون کیه خیلی سر و صدا کرد و پرخواننده ترین مطلبم شد . تاثیرش رو می تونید با جستجوی کلمه ی “بچه ناف تهرون کیه” توی گوگل ببینید . البته درسته که خیلی از وبلاگا یا وبسایتا این مطلب رو به اسم خودشون در کردن و اسمی از منبع نیاوردن ولی این امر توی وبلاگستان فارسی عادیه و من زیاد از این کار ناراحت نشدم و فقط می تونم آرزو کنم یه روزی کپی رایت توی وبلاگستان فارسی رعایت شه و هر کسی که مطلبی رو از جایی کپی می کنه لا اقل منبع رو ذکر کنه و یا اگرم ذکر نمی کنه کپی رایت رو از روی تصاویر همراه متن بر نداره و آدرس سایت خودش رو جا گذاری نکنه ! در کنار بازتاب خیلی مثبتی که اون پستم داشت چند نفر هم از این مطلب ناراحت شده بودند که ناراحتیشون رو توی تالارهای گفتمان و وبسایت های دیگه مطرح کرده بودن و کسی که مطلب رو نقل کرده بود نمی تونست جواب قانع کننده ای بده . ای کاش میومدن و توی وبلاگ خودم ناراحتیشون رو مطرح می کردن که من توضیح بدم هدفم از نوشتنش چی بود و اصلن قصد توهین نداشتم .
اما در کنار پر خواننده ترین مطلبم ، بیشترین ورودی از موتورجستجوها به جنتلمن در پی جستجوی عبارات مربوط به swish max بود و خوشحالم که وبلاگم یه منبع خیلی کوچیک برای آموزش این برنامه شده و چند نفری هم سوالاتی در این باره ازم پرسیدن و به همشون تا اونجا که تونستم جواب دادم . اگرچه ۳ ماهی هست که به خاطر یه سری مشکلات نرسیدم آموزش جدیدی بنویسم ولی قول می دم تابستون چند سری دیگه از آموزش این برنامه رو بنویسم و خیلی دوست دارم آموزش یه برنامه ی دیگه رو هم شروع کنم که هنوز تصمیمی در خصوص اینکه چه برنامه ای باشه نگرفتم .
جنتلمن جز اولین وبلاگایی بود که خبرنامه پیامکی رو وارد وبلاگستان فارسی کرد . هر چند با اینکه ارسال این پیامک ها برای فرستنده هزینه داره و شاید هر وبلاگی دوست نداشته باشه چنین امکانی رو به وبلاگش اضافه کنه ، ولی همین که می بینم خوانندگان وبلاگم مشتاقن که با پیامک از بروز رسانی وبلاگ آگاه بشن و روز به روزم بیشتر می شن کلی خوشحالم .
به مناسبت تولد جنتلمن دو تا اتفاق توی وبلاگ رخ داده . یکی اینکه تصمیم گرفتم تصاویر بالای وبلاگ یا همون هِدِرها ، که به مناسبت های مختلف عوض می کنم رو جایی آرشیو کنم و شما می تونید از این به بعد اینجا آرشیو این هدرها رو ببینید و خبر بعدی هم اینکه به زودی یه بخشی با عنوان خزانه داری قراره درست کنم که مربوط به انتشار آگهی توی وبلاگه و طی یکی دو هفته ی آینده این بخش رو هم افتتاح می کنم . البته با اینکه شاید خبرش رو از یکی دو ماه قبل با گذاشتن آگهی های کلیکی یه جورایی دادم ، ولی به زودی توی یه بخش مجزا هدفم رو از تشکیل این قسمت می نویسم و یه سری بخش های دیگه هم قراره توی خزانه داری اضافه کنم که در آینده خواهید دید … .
از حمایت های خیلی خوب شما عزیزان و خوانندگان خوب جنتلمن هم که با کامنت گذاشتن و اشتراک گذاری مطالبم ( هر چند بدون منبع ! ) من رو مشتاق تر می کنید که بیشتر بنویسم تشکر می کنم و امیدوارم بتونم سال های سال با شما توی جنتلمن دور هم لحظات خوبی رو بگذرونیم .
دو سال پیش که سریال یوزارسیف از تلویزیون ایران پخش می شد ، منم بعضی قسمت هاش رو دیدم . در کنار نقطه ضعف های کمی که داشت سریال خوبی بود و هزینه ی زیادی صرف ساختش شده بود . توی یکی از قسمتاش ، دیالوگی از زبون مصطفی زمانی ( بازیگر نقش یوزارسیف ) گفته شد که خیلی اون جمله رو دوست داشتم . یوزارسیف رو کرد به جمعی که تو زندان بودن و گفت : ماها همه انسانیم و باید همدیگه رو یاری کنیم . چیزی که امروزه اصلن نمیبینیم و وجود نداره !
همش از همدیگه بدمون میاد و دوست داریم سر به تنمون نباشه . وقتی از نزدیک با همیم ، کلی گل می گیم و گل می شنویم و پشت سر ، هر چی دلمون می خواد می گیم . مثلن منو بیژن ایستادیم داریم صحبت می کنیم که یهو کامبیز میاد ، بیژن می گه : اَه بازم این کامبیزِ … اومد ! و کلی بد بیراه بهش می گه . بعد دو دقیقه می ره پیشش و کلی می گن و می خندن ! خب وقتی می گی و می خندی چرا پس بیخودی بدت میاد ازش ! من نمی دونم این چه اخلاقیه که بیشتر ما آدما داریم .
همینجوری بهم چه به شوخی و یا چه به جدی فحش هایی می دیم که حتا یه لحظه هم به معنی بعضیهاشون فکرم نکردیم ! نمی گیم با خودمون که آخه این حرفی که زدیم ینی چی ؟ اگه یه سری به فرهنگ لغت بزنیم و معنی بعضی از حرفامون رو بخونیم اصلن رومون نمی شه دیگه تو چشما هم نیگاه کنیم !
بعضی وقت ها هم عصبانی می شیم و چنان دعواهایی با هم می کنیم که دو تا گوزن توی جنگل های آمازون اینجوری همدیگه رو لَت و پار نمی کنن ! ( تو این مستندا دیدین دیگه دو تا گوزن هی شاخاشونو به هم می زنن تا قدرت نمایی کنن و اینا ! ) همچین صورت طرف مقابلش رو چنگ می ندازه و مشت می کوبه وسط دماغش که شیر و ببر و پلنگم بلد نیستن همچین چنگایی بزنن ! اینا که اینجوری دعوا می کنن آدم نیستن اصلن ، حیوونم نمی شه گفت ، چون گفتم که حیوونا در این حد خشونت ندارن ! نمی دونم کدوم گونه از جانداران با هم این رفتار رو دارن که بخوام تو اون دسته بزارمشون ! اگه شما فهمیدین به منم بگین !
کلن ما آدما در حال حاضر به فکر همه چی هستیم جز همدیگه ، حتا حاضر نیستیم به هم کمک کنیم . کنار بزرگراه می بینیم طرف تصادف کرده افتاده رو زمین داره جون می ده خون ریزی شدید داره ، ولی به جای اینکه بزاریمش تو ماشینمونو ببریمش بیمارستان ، گوشیمونو در میاریم از جون دادنش فیلم می گیریم که بعدن برا همدیگه بزاریم حال کنیم ! بعدم که مُرد ، یه لُنگ می کشیم روشو هی پول خورد می ندازیم دور و برش که مثلن ما اونجوری نشیم یه وقت خدایی نکرده !
حتا بعضی از آدما خیال می کنن همه جا رو خریدن و اونجا مال خودشونه ! یه محله رو همچین مدیریت می کنن که اگه کسی ندونه خیال می کنه کل اون محله مال اونه با سند شیش دنگ منگوله دار ! مثلن طرف عکاسه داره از در و دیوار عکس می گیره ، بعد یکی دیگه میاد و می گه اینجا چه غلطی می کنی از چی عکس می گیری برو گم شو و دو سه تا حرف ناجورم می زنه و طرفو از اونجا دور می کنه که نگو و نپرس . خب هر کسی به یه چیزی علاقه داره ، طرف که نیومده از تو خونه تو عکس بگیره می زنی تو ذوقش ! یه دو تا عکس از یه محله ای که برای شهرداری هم هست نه تو ، می گیره می ره به تو چه ربطی داره آخه ؟!
خلاصه که ما آدما اصلن همدیگه رو درک نمی کنیم و به هم احترام نمی زاریم . حاضریم بریم یه سگ بخریم بهش طناب وصل کنیم تو خیابون راش ببریم هی بغلش کنیم و نازش کنیم ، ولی نسبت به هم خون و همجنس خودمون هیچ وقت اینجوری نیستیم و همش یا با هم دعوا داریم یا قهریم یا دوست داریم سر به تنمون نباشه و فقط خودمون باشیم و خودمون . باور کنین طبق همون دیالوگ مصطفی زمانی ، همه ی ما آدمیم و باید همدیگه رو یاری کنیم … .
پ.ن : در راستای اصلاح خودمون و جنتلمن شدن روز افزونمون خیلی خوبه که خودمون رو اصلاح کنیم و نسبت به همدیگه مهربون باشیم . اگه این کارو کنیم خواهیم دید که چقدر زندگی خوب و شیرینه . مثل زندگی مورچه ها که همه به هم کمک می کنن و با هم همکاری دارن و یه زندگی خوبی رو برای هم می سازن ، بیایم لا اقل از مورجه بیشتر باشیم .
تا دیروز سالم سالم بود هان ! امروز افتاد مُرد ! چیزی که زیاد شنیدیم و می گیم . نمی دونم چرا ما آدم ها سعی می کنیم نشون بدیم در برابر خبرهای ناگوار خیلی ناراحت می شیم ، ممکن هم هست خوشحالم بشیم هان ولی به رو خودمون نمیاریم ! حالا اگه به رو خودمونم نمیاریم که خوشحالیم لااقل بعدن تابلو نکنیم !
مثلن میایم خبر مرگ فلانی رو بدیم ، توجه کنید چه جوری :
کامبیز به حسن می گه : نمیای بریم بهشت زهرا ؟ بعدم حسن با تعجب می گه : بهشت زهرا ؟ برا چی ؟ و کامبیز بغض می کنه و اشک می ریزه و محزون می شه و می گه : آره فلانی مُرد و همون موقع یهو اشکاش وامیسته و به حالت قبل بر می گرده می گه : خلاصه ما داریم می ریم ، اگه میای بیا بریم !
بعد می گن تابلو نیست ! خب وقتی واقعن ناراحتی باید مدام اشک بریزی و بغض داشته باشی ، نه اینکه وقتی می خوای اسم مرحومو بگی یه گریه الکی کنی و بعد تمومش کنی ! اگه گریه هم نکنی طرف می فهمه که فلانی مُرده و خودتم تابلو نمی شی ! حالا که خبر مرگ فلانی رو به گوش هم رسوندن ، می رن سمت بهشت زهرا …
مراسم تشیع جنازه و کفن و دفن رو که نگو ! این روزا اینقدر سریع انجام می شه و می ره پی کارش که انگار همه دوست دارن زودتر طرف رو بفرستن زیر خاک برن خونه هاشون . اینقدر سنگ دل شدیم که حتا برای عزیزترین کسامون هم اونقدر ناراحت نمی شیم و در اوج شادی دفنشون می کنیم و یه نفس راحت می کشیم !
مردشور خونه رو که اصلن واقعن دیگه نگو ! ما یه کیلو گوشت گوسفند می گیریم خوشگلتر می شوریمش ! اینقدر قشنگ و لطیف می شوریمش که گوسفند بیچاره اون دنیا دلش قیلی ویلی می ره ! بعد مرده رو می گیریم همچین پرتش می کنیم رو اون سنگ مردشورخونه که زمین ترک بر می داره ! بعدم تند تند و با سرعت نور می شوریمش و کفن پیچش می کنیم و پرتش می کنیم بیرون می دیم دست خانوادش . بعدم خانواده طرف اونو بلند می کنن و با صلوات و اینا می برنش سمت قبرش که دفنش کنن .
معمولنم چون بازیگر تئاتر برای گریه کردن توی هر خونواده ای پیدا نمی شه بعضی ها یه سری بازیگر خبره دعوت می کنن جهت گریه و غش و جیغ ( فیلم چند می گیری گریه کنی به همین موضوع می پرداخت ) ! بعدم تند تند خاک می ریزیم روشو سریع میایم خونه خدا بیامرز به غارت اموال خونش می پردازیم و اونجاست که دعواها شروع می شه و تازه اول ماجراست !
وصیت نامه که باز شه اوضاع بیریخت تر هم می شه و دعواها شدت می گیره و اونجاست که یه سری به قانونم اشکال می گیرن و می گن اصلن چرا دختر نصف پسر باید ارث بگیره ؟! منم کامل می خوام و گیس و گیس کشی شروع می شه !
در پایان هم به هیچ نتیجه ای نمی رسیم هان ! فقط باعث می شه قهر باشیم و تا مدت ها ریخت همدیگه رو نبینیم ! بیچاره اون خدابیامرزم اون دنیا نمی دونه چی کار کنه و زانوی غم بغل می گیره و می شینه به حالمون گریه می کنه !
خلاصه که ما آدما خیلی بدیم . اول که سعی می کنیم خودمون رو ناراحت و درب و داغون نشون بدیم ، بعدشم دعوا می کنیم و سال ها با هم قهریم و ممکنم هست هیچ وقت آشتی نکنیم . اونم سر چی ؟! سر یه سری چیز بیخود و بی جهت . بیایم خودمون رو اصلاح کنیم و اندکی جنتلمن باشیم …
پ.ن : این مطلب ترکیب چند تا ماجرا بود که خودم با چشمای خودم دیدم و اصلن فرد یا خانواده ی خاصی مد نظرم نبود ، حالا فردا نیاین یقه منو بگیرین و بگین تو زندگی شخصیمونو ریختی رو اینترنت ! اون زندگی شخصیتون به من ربطی نداره فقط چیزی بود که بد ندیدم بگم .
امروز برای یه کار کوچیک راه افتادم و رفتم دانشگاه ( که البته حل نشد و بی خودی وقتم رو صرف کردم ) . بعد از این اتاق و اون اتاق رفتن و بالا پایین رفتن های فراوان فهمیدم باید برم پیش کارشناس گروهمون ! از شانس بد منم امروز ثبت نام اون عده ای بود که برای تکمیل ظرفیت و این چیزا قبول شده بودند و اتاق کارشناس گروهم شلوغ بود و یه ۳۰ دقیقه ای الاف بودم تا نوبت من بشه .
جلوی من یه دانشجو با مامان و خواهرش اومده بودن پیش کارشناس و خواهره داشت برای کارشناس توضیح می داد که ترم قبل ترم اول داداشم بود و به خاطر عمل زیبایی دماغ ! نتونسته بود بیاد سر کلاساش و خلاصه امتحاناشم نیومده بود بده و می خواستن بدونن تکلیفش چیه !
پسره هم با ۲ متر قد و یه دماغ سربالا چسب زده اونجا ایستاده بود و همینجوری نگاه می کرد ببینه چی می شه . بیچاره مامانش هم با اینکه چیزی سر در نمی آورد از دانشگاه و واحد و اینا سعی می کرد یه چیزی بفهمه و بعضی وقت ها هم یه نظری می داد . در نهایتم به این نتیجه رسیدن که باید برن تصوییه حساب کنن و پول ترم قبل رو کامل بدن و برای ترم بعد ثبت نام کنن ، که ترم بعد هم می شه ترم اولش !
نکته ی جالبش ایجا بود که خونشون فقط ۷۰ کیلومتر از دانشگاه فاصله داشت و از کارشناس گروه توقع داشتن براش به عنوان ترم اول انتخاب واحد کنه به طوری که کلاساش همش ساعت ۱۰-۱۱ به بعد باشه ، چون بیچاره پسره با اون دماغ زیبا ! صبح ها دیر بلند می شه از خواب و اگه بخواد خودشو ۸ برسونه دانشگاه خواب نازش خراب می شه ! کارشناسم با زرنگی ، انتخاب واحد رو به خودشون واگذار کرد و گفت سایت رو براش باز می کنیم خودش هر چی می خواد برداره !
خلاصه همه این کارا رو خواهره و مامانه براش درست کردن و پسره هم ایستاده بود و فقط نگاه می کرد و دریغ از یه کلمه حرف … ! ۲ متر قد بلند کردی و دماغتم که ماشالله خوشگل کردی خب خودت برو ببین چی به چیه … نکنه می خوای مامانت بیارتت دانشگاه پیاده کنت واسته تا کلاست تموم شه بیارتت !
وقتی دانشجوی این مملکت به جا اینکه بیاد درس بخونه به فکر عمل دماغه ! و وقتی هم میاد مشکل ترم قبلش رو حل کنه فقط وامیسته و نگاه می کنه ، چه توقعی ازش داریم ؟! این پسره که هنوز نمی تونه خودش بیاد و مشکلش رو حل کنه ، چه جوری می خواد زندگی کنه واقعن ؟!
به نظرم یه سری از کارها که مربوط به خود آدم هست و می شه تنهایی و بدون کمک مادر و پدر و خواهر و … هم حلش کرد . اینکه بخوایم یکی رو بندازیم جلو و خودمون نگاه کنیم خیلی ضایعست ! من واقعا به حال این مدل دانشجوها تاسف می خورم و نمی دونم هدفشون از درس خوندن چیه ! الان که دماغش خوشگله و سنشم از ۱۸ سال گذشته و به احتمال زیاد یه ماشینم زیر پاشه ، بره زن بگیره به یه جا برسه و بیخود ۴ سال عمرش رو حروم نکنه و آخرشم به هیچ جا نرسه !
پ.ن : من این موضوع رو می خوام به جنتلمن بودن مربوطش کنم و بگم که یه آدم جنتلمن همیشه کارای ساده ای رو که به خودش مربوطه ، خودش انجام می ده ! اگرم می خواد کسی کمکش کنه با کمک اون انجامش می ده ، نه اینکه اون طرف رو بندازه جلو خودش واسته نگاه کنه ببینه چی می شه !
پ.ن : یه نکته دیگه هم به صورت غیر مستقیم از این ماجرا نتیجه می گیریم ، و اونم اینه که یه آدم جنتلمن همیشه به اون چیزی که داره راضیه و نمی ره بیخودی دماغش رو عمل کنه تا فکر کنه خوشگل شده ، البته در بعضی موارد عمل دماغ رو توصیه می کنم و اون زمانیه که اندازه ی دماغ با خرطوم فیل برابری داشته باشه !
سکانس اول :
یه روز صبح مهدی راه می افته می ره بازار رو زیر و رو می کنه تا یه جلد موبایل خوشگل برا گوشیش گیر بیاره ! بعد از کلی گشتن و اینور اونور رفتن یه جلد موبایل خوشگل گیر میاره ، گوشیش رو اون تو میزاره و با خوشحالیه هر چه تمام تر میاد خونه و کلی حال می کنه … دو سه روز بعد مهدی تو خیابون کامران رو می بینه و کامرانم چشش جلد موبایل مهدی رو می گیره و خلاصه بعد از چند دقیقه که با هم صحبت می کنن ، کامران می گه : چه جلد خوشگلی بده ببینم ، و مهدی هم که از همه جا بی خبره جلد رو می ده و بعد کامران می گه : دستت درد نکنه این برا من … !!!
سکانس دوم :
بیژن یه مدته سرباز شده و موهاش رو زده ، برای اینکه کچله و کلشم زیاد یخ نکنه می ره یه کلاه نقاب دار خوشگل و خفن می خره که وقتی از خونه میاد بیرو سرش کنه ، یه روز تو خیابون مرتضی رو می بینه ، بعد از حال احوال و تعریف خاطرات سربازی و … ، مرتضی می گه : کلات خیلی قشنگه بده ببینم . کلاه رو می گیره و می زاره سرش و می گه : دستت درد نکنه این برا من … !!!
حالا که چی ؟!
اما چرا این داستان ها رو تعریف کردم ، الان می گم خدمتتون . یه فرهنگ زشتی که بین دوستای صمیمی وجود داره همین فرهنگ پیچوندن یه چیزی هست ( البته دقیقا نمی دونم اسم این حرکت چیه ، ولی پیچوندن بیشتر بهش می خوره ) . مثلا طرف عینک آفتابی دوستش رو می پیچونه و چون با هم صمیمی هستن ، اون دوستش نمی تونه چیزی بگه و به زبون و در ظاهر می گه باشه و تو دلش کلی گریه می کنه !
۲ تا دوست هر چقدر با هم صمیمی باشن نباید چیزای هم دیگه رو اینجوری بپیچونن ، اگه دوستشون اومد و اون چیز رو هدیه داد که خیلی قضیه فرق می کنه ، ولی اگه شما بخواین به زور ازش هدیه بگیرین خیلی رفتار زشتیه و دور از هر گونه جنتلمن بودنه !
این دو تا داستان بالا جز هزاران داستانیه که اتفاق افتاده و بعضی از دوستای صمیمی نسبت به هم انجامش دادن . البته من منظورم همه ی دوستای صمیمی نبود و خیلی از دوستای صمیمی هم هستن که نسبت به هم روابط جنتلمنی دارن و خلاصه اینجور کارا رو نمی کنن . اگه شما جز اون دسته ی قلیل هستید که وسایل دوستاتون رو اینجوری می پیچونید همین امروز این رفتار رو کنار بزارید و سعی کنید جنتلمن باشید .