ماه مهر در ایران ماه آغاز مدرسه ها و دانشگاه ها و مراکز آموزشی و خلاصه هر چیز دیگه ای که به درس و علم و این چیزا ربط داشته باشه هست ! تو این ماه شاید از همه بیشتر دانش آموزا هستن که دوست دارن هر چه زودتر به مدرسه برن … مدرسه ای که فقط یکی دو ماه اول رو با ذوق و شوق می رن و بعدش هی دعا می کنن برفی چیزی بیاد که تعطیل شن ! ( البته چون خودم اینجوری بودم دارم می گم ، شاید خیلی ها اینجوری نباشن ! )
ولی جدا از این همه خوشحالی که خیلی از بچه ها و دانشجوها – و مخصوصا مادرها ! – دارن من و شاید خیلی های دیگه زیاد خوشحال نباشیم ، وقتی آدم بزرگتر می شه و یاد روزای خوب مدرسه می افته دلش تنگ می شه ، یاد زنگ انشاهایی که من کلی داستان نوشتم و اگه اونا رو کنار هم بزارم یه رمان می شه ، بخیر ! … یاد زنگ ورزش هایی که من همیشه شطرنج رو انتخاب می کردم تا نیازی به دودین و این چیزا نباشه بخیر ! … یاد دیر رفتن ها و ۳ دور دویدن دور حیاط ، با اعمال شاقه بخیر ! … و خلاصه یاد دوران خوب مدرسه بخیر . ( احتمالا خیلی ها با این جمله ی آخرم موافقن که یه نتیجه گیری اجمالی بود ! )
یاد دوستایی که الان با ۳-۴ تاشون از طریق فیس بوک و ۲-۳ تاشونم از نزدیک ارتباط دارم و بقیشون نمی دونم کجاین و چی کار می کنن بخیر . احتمالا همه مثل خودم بزرگ شدن و وقتی عکس اون زماناشونو تو آلبوم می بینم کلی می خندم و با خودم فکر می کنم الان چه جوری شدن ! حتی یکی دو تاشون رو شنیدم معلم شدن و الان ، هم دارن درس می خونن و هم تو مدرسه های راهنمایی درس می دن که من وقتی فکرش رو می کنم کلی خندم می گیره … !
یاد علی کیخسروی عزیز که یکسال و نیم پیش توی یه حادثه کشته شد ، بخیر … چه بچه ی خوبی بود ، از اون فقط یه وبلاگ به جا مونده و الان مدت هاست به روز نشده … چقدر اون زمان می اومد و از من سوالای وبلاگ نویسی و این چیزا می پرسید و چه بحثای داغ وبلاگی ای داشتیم … هنوزم باورم نمی شه که دیگه بین ما نیست و وبلاگش تنها یادگاریه که ازش توی اینترنت به جا مونده و چراغ یاهوی بغل وبلاگش دیگه هیچ وقت روشن نشد . www.bia2khosro.blogfa.com وبلاگی بود که یه زمانی تو گودر دنبالش می کردم ، ولی الان آخرین پستش برای ۱۳ آبان ۱۳۸۷ و وقتی علی رفت وبلاگش موند و خاطراتش …
فرید هم بچه ی خیلی باحالی بود و با هم بچه محلیم ، ولی از ۶-۷ ماه پیش که پدرش رو از دست داد دیگه اون فرید قدیم نیست ، من ، پدر فرید رو خوب می شناختم و وقتی شنیدم فوت کرده خیلی ناراحت شدم ، الان فرید با مادر و خواهر و برادر ۷ سالش ماه هاست داره در غم از دست دادن پدرش زندگی می کنه … ( به خودم قول دادم به مناسبت سالگرد پدرش حتما براش یه پست بنویسم … )
ولی از همه مهمتر یاد معلمام بخیر ، معلمایی که وقتی من و خیلی از شاگردا دیگشونو می بینن باورشون نمی شه که اینقدر بزرگ شدیم و کلی به خودشون می بالن که دانش آموزاشون اینقدر بزرگ شدن … من این مطلب رو می خواستم اول مهر روی وبلاگم بزارم ولی چون می ترسیدم لیست معلمام ناقص باشه رفتم و سری به آلبوم و دوستامو و … زدم تا کسی رو از قلم نندازم . البته به احتمال ۹۹ درصد کسی رو از قلم ننداختم ! ۱ درصدم احتمال داره اسم کسی رو از قلم انداخته باشم ! که همین جا ازش کلی تشکر می کنم و دستش رو می بوسم و واقعا منو ببخشه که اسمش رو فراموش کردم بیارم … لیست معلمایی که من در طول ۱۲ سال تحصیلم کلی اذیتشون کردم رو آوردم و ازشون خیلی سپاسگذارم و ایشالله همیشه سالم باشن :
ابتدایی : خانم خردخواه ( اول ) – خانم جعفر قاضی ( دوم ) – آقای رضایی ( سوم ) – خانم رضایی ( چهارم که خواهر آقای رضایی ، معلم کلاس سوم بود ! ) – آقای آصفی ( پنجم )
راهنمایی : آقای غلامرضایی ( فارسی ) – آقای اسداللهی ( پرورشی ) – آقای خلیلی ( ریاضی ) – آقای مهدیانی ( ریاضی ) – آقای خواجه ای ( علوم ) – آقای اسماعیلی ( علوم ) – آقای قاسمی ( زبان ) – آقای خسروی ( فارسی ، املا ، انشا ) – آقای مرندی ( دینی ، قرآن ) – آقای غلامی ( تاریخ ) – آقای فضایل ( عربی ) – آقای مرتضی قلی ( عربی ) – آقای آقایی ( حرفه و فن ) – آقای شاه محمدی ( تاریخ ، جغرافی ) – آقای نوروزی ( فارسی ) – آقای خداشناس ( ورزش ) – آقای کاشانی ( هنر )
دبیرستان : آقای کرمانی ( ریاضی ) – آقای مشهدی ( زبان ) – آقای امین بیدخت ( زیست ) – آقای صادقی ( دینی ، قرآن ) – آقای نیازیان ( حسابان ، ریاضی ) – آقای حمیدی وفا ( ریاضی – جبر و هندسه ) – آقای عامری ( آمار ) – آقای نوحی ( عربی ) – آقای قنبری ( شیمی ) – آقای خطیب ( دینی ، قرآن ) – آقای امین ( فارسی ) – آقای پارسا ( فارسی ) – آقای سعیدی ( فیزیک ) – آقای قاسمی ( فیزیک ) – آقای ساداتی ( زبان )
بازم اگه اسم کسی رو فراموش کردم ازش معذرت می خوام ، البته مناسبت این پست شاید بیشتر به روز معلم بخوره ! ولی تا ۱۲ اردیبهشت سال دیگه کی زندست کی مرده ! شاید منم مثل علی کیخسروی عزیز نباشم و فقط وبلاگم مونده باشه … ! ( البته خدا نکنه ! )
سال جدید تحصیلی جدید رو منم با دانشگاه شروع می کنم و می دونم این دوره هم مثل مدرسه بعدا فقط خاطرات و آه و حسرتاش می مونه و بس … اگه دانش آموزی و این پستمو خوندی قدر دوران خوبته بدون ، اگرم مثل من مدرسه رو سپری کردی آهی بکش و خاطرات اون دوران رو توی ذهنت بیار …
دوشنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۹ و ساعت ۵:۳۴ ب.ظ
سلام جواد
پست جالبی بود
از این بین آقایان مشهدی ( زبان ) – نوحی ( عربی ) – امین ( فارسی ) – سعیدی ( فیزیک ) نیز معلم های من در دوران دبیرستان بودند
چه روزهایی بود و من قدرش رو ندونستم و حالاست که حسرت گذشته ای که از دست دادم رو میخورم